سیا (سیاوش) ارمجانی متولد ۱۳۱۸ در تهران است. سال ۱۳۳۹ (۱۹۶۰) به دلایل سیاسی ایران را به مقصد امریکا ترک کرد در دانشگاه فلسفه خواند و موازی با آن به کار هنری پرداخت. در آمریکا از همان ابتدا آثارش را در ارتباطی نزدیک با فرهنگ و جامعه ی امریکایی شکل بخشید. البته برخی کارهای اولیه ی او از تأثیر سنت ایرانی جدا نیست و نشانه هایی از شعر و کلام فارسی بر خود دارد اما از سال ۱۹۶۴ (۱۳۴۳) کارهای ایرانی را به کلی رها کرد. تجربه های هنری اش با مجسمه آغاز شد اما با تکیه بر علوم اجتماعی، معماری، فلسفه و ادبیات امریکایی به هنر» عمومی روی آورد هنر عمومی برایش جذاب بود چراکه با زندگی انسانها ارتباط داشت. او هنر خوب را هنر مفید میدانست ساخت چندین پل در سراسر آمریکا و اروپا از مهمترین دستاوردهای این دوره کاری اوست در دهه ی ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) با الهام از معماری امریکایی در مجموعه ای با عنوان فرهنگ واژگان ساختمان به طراحی المان هایی مانند پلکان و مبلمان برای فضای سبز روی آورد ارمجانی همواره تحت تأثیر فرهنگ و فلسفه و شعر امریکا بوده و در آثار و نوشته هایش از ایده های متفکران و شعرای آمریکایی مانند امرسون والت ویتمن و جان دیویی بهره گرفته است. در دهه ی اخیر به تدریج از هنر عمومی فاصله گرفت و آثارش بیشتر با دنیای شخصی اش پیوند خوردند. کار ارمجانی عموماً در طیف میان معماری مجسمه و ساخت و مداخله در محیط جا می گیرد. او طراحی مشعل المپیک تابستانی ۱۹۹۶ آتلانتا را بر عهده داشت یکی از آخرین کارهایش مجموعه ی ۲۵ آرامگاه است که ساختشان تا سالها ادامه داشت. تمرکز اصلی کارهایش بر هنر عمومی*، رابطه ی مردم و هنر و هنر محیطی است به همین سبب آثارش را در قالب مجسمه، معماری و مداخله در محیط ارائه می دهد. متن پیش رو مانیفستی به قلم خود هنرمند برای هنر عمومی است. * هنر عمومی هنریست که برای قرارگرفتن در فضای عمومی خلق می شود و مخاطبش عموم مردم است.
"من پذیرای امر معمول هستم. امر عادی، امر بیارزش(...) را میکاوم. و با شناخت امروز، امید آن دارم که گذشته و آینده را در دست بگیرم." امرسون
۱. مجسمهی عمومی تداوم منطقی جنبش مدرن و روشنگری است که با انقلاب آمریکا آبدیده و ورزیده شد. ۲. مجسمهی عمومی میکوشد از هنر ابهام زدایی کند. ۳. مجسمهی عمومی چندان وصف بیان حال شخصی و یا اسطورهی خالق اثر نیست، مجسمهی عمومی بیشتر به مفهوم شهر و شهروندی توجه میکند. مجسمهی عمومی مبتنی بر فلسفه نیست تا بخواهد از روزمرگی زندگی هر روزه فاصله بگیرد. ۴. در مجسمهی عمومی هنرمند مهارتهایش را عرضه میکند، پس هنرمند به عنوان سازنده جایگاهی در جامعه دارد. فضای اجتماعی و فرهنگی باید از کارهای هنری حمایت کند. ۵. مجسمهی عمومی کاوشی است در تاریخی فرهنگی، تاریخی که وحدت ساختاری میان ابژه را ایجاب میکند. این مجسمه باید عمومی، در دسترس، کار آمد و عادی باشد. ۶. مجسمهی عمومی منظری میگشاید تا با آن ساختار اجتماعی هنر را دریابیم. ۷. مجسمهی عمومی میخواهد خلاء میان هنر و مردم را پر کند تا دوباره هنر را عمومی سازد و به هنرمند حیثیت شهروندیاش را بازگرداند. ۸. معمولاً مجسمهی عمومی از دل یک سبک یا ایدئولوژی به خصوص بیرون نمیآید. به واسطهی کنش در وضعیتی ملموس است که مجسمهی عمومی شکلی خاص به خود میگیرد. ۹. مجسمهی عمومی به نوعی کارکرد اجتماعی دارد. این مجسمهها از داشتن خصوصیاتی چون ابعاد بزرگ، جایگیری در فضای خارجی و مکان ویژگی فاصله گرفتهاند و به مجسمههایی با مضامین اجتماعی بدل گشتهاند. در این روند مجسمهها قلمروی جدیدی را تسخیر کردهاند که زمینه را برای تجربهی اجتماعی فراهم میکند. ۱۰. مجسمهی عمومی بر این باور است که باید جغرافیای فرهنگ مشخص باشد. مفهوم منطقه اگر در سیاست یک مفهوم ارزشی است چرا در فرهنگ این گونه نباشد؟ ۱۱. مجسمهی عمومی تنها یک آفرینش هنری نیست بلکه مجموعهای از تولیدات اجتماعی و فرهنگیای است که بر اساس نیازهای مادی ما ساخته میشوند. ۱۲. مجسمهی عمومی تولیدی مشارکتی است. افراد دیگری هم به غیر از هنرمند در این کار مسئولاند. بخشیدن تمام اعتبار تنها به هنرمند کاری است گمراهکننده و نادرست. ۱۳. هنر در هنر عمومی اشرافی نیست بلکه رسالتی عمومی دارد. ۱۴. جنبههای اخلاقی هنر تقریباً از میان رفتهاند و هنر تنها در رابطهای که به تازگی با مخاطبین غیر هنری پیدا کردهاست شاید دوباره سمت و سویی اخلاقی پیدا کند. ۱۵. ما هنر عمومی را چیزی محصور در یک چهار دیواری نمیدانیم بلکه آن را ابزاری برای کار و عمل میبینیم. ۱۶. هر مکانی فینفسه ارزشی دارد اما بهتر است درگیری ذهنیمان با آن مکان را به حداقل برسانیم. ۱۷. مجسمهی عمومی قرار نیست چیزی بر معماری بیفزاید یا از آن بکاهد، معماری هم قرار نیست منزلگاه مجسمهی عمومی باشد. آنها قرار است همسایهی یکدیگر باشند. ۱۸. هنر و معماری تاریخهای متفاوت، روششناسیهای متفاوت و در نهایت دو زبان متفاوت دارند. ۱۹. به کارگیری دوصفت معماریوار در مجسمه و مجسمهوار در معماری به قصد قیاس، تشبیه، استعاره، و ایجاد تقابل یا همانندی میان مجسمهی عمومی و معماری دیگر روشن و موجه نیست. ۲۰. مجسمهی عمومی تلویح و توهم و نیز فرضیات متافیزیکی که بر پایهی آن، هستی انسان تنها حیاتی معنوی است را کنار میگذارد، بر اساس این فرضیات انسان به غلط پا بر زمین گذاشته است. ما اینجاییم چرا که خانه و سرزمین ما اینجا است و هیچ جای دیگری هم نیست. ۲۱. محیط عمومی مفهومی مرجع است که بر پایهی آن فعالیتی صورت میگیرد. محیط عمومی شرط لازم برای بودن در یک اجتماع است. ۲۲. مجسمهی عمومی بر کنش متقابل با مردم متکی است، مردمی که تصورات مشترکی دارند. ۲۳. مجسمهی عمومی محدودیتهایی دارد. هم چنان که علم و فلسفه نیز محدودیتهایی دارند. ۲۴. مجسمهی عمومی نباید مردم را مرعوب، تهدید و یا کنترل کند. باید آن مکان را مکانی بهتر سازد. ۲۵. مجسمهی عمومی با تأکید بر سودمندی، به ابزاری برای کنش بدل میگردد. از این حیث ما منکر متافیزیک کانتی و نیز هنر ناسودمند هستیم. ۲۶. مجسمهی عمومیایدهی جهان شمولی هنر را رد میکند.
منبع : کلیک کنید
۰ دیدگاه